×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

مسافران

عشق بورزید تا به شما عشق بورزند

× . خَنــده امـ میگیـرد وقتـی پَـس از مُـدت هــا بـی خبــری بـی آنکــه سُــراغـی از ایـن دل ِ آواره بِگیــری مـی گــویـی : دِلــَمـ بـَرایـتـ تَنــگ اَســت یــا مـَـرا بــِه بــازیــ گـِــرفتــه ای . . . یـــا مَعنــی واژه هــایـتــ را خــوبــ نِـمی دانـی . . . 109.jpg
×

آدرس وبلاگ من

mosaferan.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/behrouz.javid

طمع

شخصی روزی با خدا مکالمه ای داشت:خداوندا!دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ خداوند آن مرد را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آن ها را باز  مرد نگاهی به داخل انداخت.درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ؛
وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود و آن قدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد. افرادی که دور میز نشسته
بودند بسیار لاغر و مریض حال بودند.به نظر قحطی زده می آمدند. آن ها در دست خود قاشق هایی با دسته ی بسیار بلند
داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آن ها به راحتی می توانستند دست خود را داخل
ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر کنند. اما از آنجایی که این دسته ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی توانستند
دست شان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند. مرد با دیدن صحنه ی بدبختی و عذاب آن ها غمگین شد.
خداوند گفت: تو جهنم را دیدی. آن ها به سمت اتاق بعدی رفتند و خداوند در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود.
یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت. افراد دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های
دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه ی کافی تپل و قوی بودند، می گفتند و می خندیدند .آن شخص گفت: نمی فهمم
خداوند جواب داد: ساده است!فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟
اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمعکار تنها به خودشان فکر می کنند.

__________________

تا کی غم آن خوری که داری یا نه

این عمر به خوشدلی گذاری یا نه

پر کن قدح باده که معلومت نیست

کاین دم که فرو بری برآری یا نه

لیوانت را زمین بگذار

استادى در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند ۵٠ گرم، ١٠٠ گرم، ١۵٠ گرم.
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقاً وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقى خواهد افتاد.

شاگردان گفتند: هیچ اتفاقى نمی افتد. استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقى می افتد؟ یکى از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد می گیرد. حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟

شاگرد دیگرى جسارتاً گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار می گیرند و فلج می شوند. و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند. استاد گفت: خیلى خوب است. ولى آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟ شاگردان جواب دادند: نه پس چه چیز باعث درد و فشار روى عضلات می شود؟ من چه باید بکنم؟

شاگردان گیج شدند: یکى از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید. استاد گفت: دقیقاً . مشکلات زندگى هم مثل همین است. اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید، اشکالى ندارد. اگر مدت طولانی ترى به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد. اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کارى نخواهید بود.

فکر کردن به مشکلات زندگى مهم است. اما مهم تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرید، هر روز صبح سرحال و قوى بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشى که برایتان پیش می آید، برآیید!

یادمان باشد که لیوان را همین امروز زمین بگذاریم . زندگى همین است!

__________________

زندگی یعنی یک سارپرید

ازچه دلتنگ شدی؟

 

 

چهارشنبه 10 اسفند 1390 - 3:18:00 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 13 اسفند 1390   3:48:47 PM

درود اقا بهروز عزیز با اینکه مطلب درج شده را چند بار از طریق ایمیل دوستان دریافت داشتم اما میارزد چند بار دیگر بخونمش عالی بود . هم بهشت و جهنم و هم لیوان ، هر انچه موجب رنج و ازار است و نمیتوان تغییری ایجاد نمود باید در حافظه دلیتش کرد و خود را راحت نمود- سپاس

ava

avanikooseresht

http://pastooyedeleman.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 12 اسفند 1390   2:41:28 PM

http://khab.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 10 اسفند 1390   4:46:09 PM

عالیه 

http://razemajnoon.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 10 اسفند 1390   4:30:26 PM

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه! بي تاب شدن عادت بي حوصله هاست
مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب
در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست
يامهدي،ادركني!

 

 

 

 

باتشکر برادر سیدعبدالله عابدینی

www.razemajnoon.lxb.ir

http://razemajnoon.vcp.ir