×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

مسافران

عشق بورزید تا به شما عشق بورزند

× . خَنــده امـ میگیـرد وقتـی پَـس از مُـدت هــا بـی خبــری بـی آنکــه سُــراغـی از ایـن دل ِ آواره بِگیــری مـی گــویـی : دِلــَمـ بـَرایـتـ تَنــگ اَســت یــا مـَـرا بــِه بــازیــ گـِــرفتــه ای . . . یـــا مَعنــی واژه هــایـتــ را خــوبــ نِـمی دانـی . . . 109.jpg
×

آدرس وبلاگ من

mosaferan.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/behrouz.javid

عشق واقعی

عشق واقعی

يک روز آموزگار از دانش آموزاني که در کلاس بودند پرسيد آيا ميتوانيد راهي غير
تکراري براي ابراز عشق،بيان کنيد؟
برخي ازدانش آموزان گفتند با بخشيدن عشقشان را معنا مي کنند.
برخي �دادن گل و هديه� و �حرف هاي دلنشين� را راه بيان عشق عنوان کردند.
شماري ديگر هم گفتند �با هم بودن در تحمل رنجها ولذت بردن از خوشبختي� را
راه بيان عشق مي دانند.
در آن بين،پسري برخاست و پيش از اين که شيوه دلخواه خود را براي ابراز عشق
بيان کند، داستان کوتاهي تعريف کرد:
يک روز زن و شوهر جواني که هر دو زيست شناس بودند طبق معمول براي
تحقيق به جنگل رفتند. آنان وقتي به بالاي تپّه رسيدند درجا ميخکوب شدند...
يک ببر بزرگ، جلوي زن و شوهر ايستاده و به آنان خيره شده بود.
شوهر، تفنگ شکاري به همراه نداشت و ديگر راهي براي فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پريده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترين حرکتي
نداشتند.ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد...
همان لحظه، مرد زيست شناس فريادزنان فرارکرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دويد و چند دقيقه بعد ضجه هاي مرد جوان به
گوش زن رسيد. ببر رفت و زن زنده ماند...
داستان به اينجا که رسيد دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
اما پسرپرسيد:آيا مي دانيد مرد در لحظه هاي آخر زندگي اش چه فرياد مي زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
پسر جواب داد: نه، آخرين حرف مرد اين بود که : عزيزم ، تو بهترين مونسم بودي.
ازپسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت هميشه عاشقت بود...

قطره هاي اشک، صورت پسر را خيس کرده بود که ادامه داد: همه زيست شناسان
ميدانند ببر فقط به کسي حمله مي کند که حرکتي انجام مي دهد و يا فرار ميکند .
پدر من در آن لحظه وحشتناک،با فدا کردن جانش پيش مرگ مادرم شد و اورا نجات
داد. اين صادقانه ترين و بي رياترين ترين راه پدرم،براي بيان عشق خود
به مادرم و من بود...

شنبه 15 بهمن 1390 - 12:09:41 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://bina007.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 15 بهمن 1390   11:02:57 PM

واقعا عشق چیه؟؟؟ دو نگاه  پر از تمنا یا دو قلب که برای همدیگه به یاد همدیگه و به عشق همدیگه می تپن..یا دو انسان که برای رسیدن به وصال هم سر از پا نمی شناسن..همه ادعا می کنن که می دونن عشق چیه ولی تعریف همه از عشق یه چیز مشخص نیست...ولی هر چی که هست چیز غریبیه ..چیز قشنگیه ..چیز زیباییه و چیزیه که روح انسانها رو جلا می ده و اونها رو یک پله بالاتر می بره..کسایی که عاشقن معمولا روح بزرگی  دارن و بزرگترین فداکاریها رو در حق اطرافیانشون می کنن و از لحاظ شخصیتی..شخصیتهای وارسته و پاکی هستن..بهروز عزیز به نظر من شما شخصیت وارسته ای دارید..آدمهایی که برای شادی و آرامش دیگران کوشش می کنن آدمهای پاک و وارسته ای هستن...همین گذشتن از خود برای آرامش دیگران یه عشق واقعیه

شاد باشی

http://faryad-sokot.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 15 بهمن 1390   4:06:59 PM

درود بر داداش بهروز

بايد عرض كنم اين مطلب رو در جاي ديگه و در وب سايتي ديده بودم.

بايد بگم اين مطالب از اون مطالبيه كه اگر صد ها بار تكرار بشه كمه.

زيبا و دلنشين بود.

راستي عشق واقعي چيست؟؟؟؟؟؟؟؟

مگه همين دوست داشتن نيست؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر كسي خبر داره به ما هم خبر بده تا بتونيم بعد از اين عملكردهامون رو اونجوري تنظيم كنيم.

بازم درود بر شما و موفق و پاينده دوست عزيز.

با تشكر